پرینازعشق ما پرینازعشق ما، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 26 روز سن داره

کوچولوی دوست داشتنی ما

پا تو دهن

پرینازم الان برای اولین بار خودت پاتو بردی توی دهنت الان هم برگشتی و داری سرو صدا میکنی خیلی لحظه قشنگی بود متاسفانه دوربین شارژ نداشت وگرنه حتما ازت فیلم میگرفتم
8 آذر 1393

تعطیلات اخر هفته

باز تعطیلات اخر هفته اومد و چهارشنبه صبح ساعت 8 حرکت کردیم و 8:40 خونه عمه سمیه بودم ...عمه سمیه ات خیلی برات سنگ تموم میزاره و البته ما هنوز یه 10 تومن بهشون بدهکاریم و این شرمندگی ما رو صد برابر میکنه ... تا ساعت 1:30 خونه عمه بودیم و بعدش تو رو سریع گذاشتیم خونه خاله و سریع دخترا رو برداشتیم و رفتیم استخر ...یه 20 دقیقه دیرتر رفتیم توی استخر چون پذیرش فقط 120 نفر بود و باید صبر میکردیم ...بالاخره 4 نفری خییلی خوش گذشت بهمون من که کلا خستگی از بدنم بیرون رفت ...اومدیم خونه خاله گـــــیتی و من هم وقتی خاله میتی اومد خوابیدم یه ساعت ....ساعت 9 و نیم هم بالاخره شام خوردیم جون خیلی ممنتظر بودیم بابایی بیاد اخرش ساعت 10 و نیم اومد ...ساعت 11...
7 آذر 1393

قان و قون

عزیز دلم فرشته ی زمینی من قان و قونت از دیروز شروع شده البته یه تفاوتهای زیادی داشته این قان و قون این بار با حجم زیادی از اب دهنت مواجه میشیم دیروز رفته بودیم خونه بابابزرگ و شما برای اولین بار صداهایی در اوردی که من دوربین رو نبرده بودم ولی با گوشی دختر خاله فیلم گرفتم و بعدا ازش میگیرم ...الان هم داری دمر میشی توی خواب و باید بیام سراغت فعلا ...
4 آذر 1393

دخترپر تلاش من

باز هم بابایی بیکار شد امروز میریم خونه مامانی خیلی وقته تو رو ندیدن دلشون برات تنگ شده حسابی ...   عزیز دلم خیلی پر تلاشی تا دیروز دستت زیر بدنت گیر میکرد اما الان دیگه خودت میتونی دستت رو بکشی بیرون   دم صبح بابایی اومد کنارت دراز کشید من هم به هوای اینکه بابایی هست راحت خوابیدم صبح بیدار شدم دیدم تو دمر خوابیدی و بابایی هم زمین خوابیده ...یه کم ترسیدم ... از صبح هم کار خاصی نکردم بیدار شدم رفتم لباسهات و کهنه ها رو شستم و بعدش یه دوش گرفتم ...خیلی ناز شدی ماشالله ...
3 آذر 1393

بدون عنوان

پریناز نازم عزیز دلم دیروز برای اولین بار صبح بعد از اینکه شستمت و اوردمت گذاشتم روی پتوت یه غلت زدی ...خییییییلی دوست داشتنی بود حرکتت حالا از دیروز تا امروز بعید نیست که 50 بار غلت زده باشی و من هر بار که تو رو میگیریم باز میخوای که غلت بزنی و جالبش اینه که بعد از چند ثانیه که دمر شدی زود غر میزنی که منو بلند کنی و البته هنوز دستت زیر بدنت میمونی و هنوز نمیتونی یکی از دستهات رو بیاری بیرون   ...
1 آذر 1393
1